امام علی (ع)به امام حسن و حسین علیهما السلام فرمود:وقتی از دنیا رفتم مرا به وادی نجف ببریدو عقب تابوت مرا بگیریدو با جلوی آن کاری نداشته باشیدجلوی آن را ملائکه حمل میکنندو بعد به آنها دستور داد بعد از اینکه ایشان را دفن نمودند قبر را باسطح زمین یکسان قرار دهندتا پیدا نباشد،چون میدانست بنی امیه بعد از او به حکومت خواهد رسیدو باز فرمود: سنگ سفیدی خواهید دید که نور از آن تلألؤ میکند ،آن راحفر نمایید تا تخته ای نمایان شودکه بر آن نوشته شده این چیزی است که نوح پیامبر(ع) برای علی بن ابیطالب(ع)ذخیره کرده است.بعد از اینکه حضرت به شهادت رسیدندحسنین علیهما السلام دستورات ایشان را اجرا کردندو قبر ایشان را مخفی نگه داشتندتا اینکه امام صادق(ع)در زمان خلافت عباسیان جای آن را نشان داد.ماجرا از این قرار است:

روزی هارون الرشید برای شکار به آن منطقه رفته بود،بازها و سگ های شکاری را به سوی آهوان فرستاد تا آنها را شکار کنند،وقتی که سگ ها و پرنده ها به طرف آهوان رفتند آن ها به سوی تپه ای فرار کردندو به آنجا پناه بردند.سگ ها و بازها برگشتند،وقتی آهوان وضع را آرام دیدند،از تپه پایین آمدندکه دومرتبه سگان و بازان به آنها حمله کردندو دوباره آن اتفاق تکرار شد این وضع سه بار پیش آمد.هارون خیلی تعجب کرد و از یکی از پیر مردان قبیله بنی اسد پرسید:در این تپه چه سری نهفته است؟گفت :امان میدهی؟ هارون گفت آری.پیرمرد گقت: در اینجا قبر علی بن ابیطالب است. هارون وضو گرفت دو رکعت نماز خواند و دعا کردو بعد از آن امام صادق(ع) جای قبر علی (ع) را به مردم نشان داد.

دوستان عزیز خواهش میکنم اگه از خوندن داستانهایی مثل این لذت میبرید لطفا بهم بگین تا بیشتر بنویسم آخه ی عالمه حرف نگفته هست درباره ی این بزرگواران.اگه هم واقعا خوشتون نمیاد بازم لطف میکنید بگید.یاعلی